روز های زیبا و بیادماندنی
پارسای عزیزم.... می خواهم از روزهای قشنگ سال 1390 بگم از اون روزهای زیبایی که وقتی یاد آوری می کنم تمام وجودم از عشق لبریزمی شودو تمام وجودم می لرزد.می خواهم از روزی بگویم که متوجه شدم در وجودم موجودی وجود دارد که با گریه هایم گریه میکند وبا شادیهایم شاد می شود وبا غمهایم غمگین. درتیر ماه سال 1390 با آزمایشات پزشکی متوجه شدم که باردارم.خیلی خوشحال بودم و این خوشحالی رابا بابا امیردر میان گذاشتم .من و بابا امیر خیلی ذوق می کردیم که خداوند به ما نعمتی خواهد دادکه زندگیمان را استوارتر خواهد کرد.روزها وساعتها وثانیه ها می گذشتند. تکانهایی که از ماه 4 شروع کرده بودی خیلی زیاد بودبه زیبایی تکانهای گلبرگ گل.از آرام بودنت بگوی...
نویسنده :
مامان سمیه
3:38