مبارک باد ماه عشق باران
صدای پای عید می آیدو دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است . نمی دانیم شاد باشیم یا محزون؟ کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف از این بساط که بر چیده می شود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت &...
نویسنده :
مامان سمیه
17:11
عاشقتم...
پارسا در این لحظه 12 ماه و20 روز سن دارد وروجک مامانی ،دردونه ی بابایی این عکس مربوط به ماه اردیبهشته،چه فصل زیبایی بود .اولین سفر آقا پارسا بعد از یک سالگی به شمال کشور .اینجا رامسره به قول بابایی پاریس کوچولو. چه شکوفه های زیبایی،چه هوای بهاری دل انگیزی،چه شبنم های زیبایی بر روی گلها،چه مامانی و بابایی مهربونی. همه چیز دست در دست هم داده...
نویسنده :
مامان سمیه
23:42
شب نجواها...
غرق گناهم به که روی آورم نام سیاهم به که روی آورم &...
نویسنده :
مامان سمیه
3:53
عکسهای شمال
این همان سوار کار کوچک است سوار بر اسب آرزوها ...
نویسنده :
مامان سمیه
2:58
به کودک کمک کنیم....
به کودک کمک کنیم .... به کودک کمک کنیم تا تجربه کند،کشف کند و طبیعت و دنیای اطراف خود را بشناسد. مانند:آب و گل ،زمین،فرش،نقاشی.... به کودک کمک کنیم تا مهارتهایی را که ممکن است در بزرگسالی برای اوسودمند باشد در کودکی بیاموزد. &...
نویسنده :
مامان سمیه
2:48
جیگر بابایی در حال رانندگی
سلام گوگولی مامان بازم پشت رول نشستی مواظب باش نری تو باقالیا. مامانی منم می تونم مثل شما رانندگی کنم .دست فرمونم خیلی خوبه میگی نه امتحان کن. قربونت برم عزیزم تو چقدر ماهی. ...
نویسنده :
مامان سمیه
2:08
جیگر بابایی در حمام
جیگر بابایی در حمام : وروجک مامان ... امروز اولین روزیه که مامان سمیه تو رو میبره حمام،یه حموم بیاد موندنی .حتما الان می پرسی مامان جون یعنی یک سال تو منو حموم نبردی .آره عزیزم در جوابت باید بگم توی این یک سال یا مامان جون تو رو حموم برده یا بابا امیر زحمتشو کشیده.من باید اعتراف کنم که خیلی می ترسیدم از اینکه یه وقتی خدای نکرده زبونم لال از دستم رها بشی و بیفتی . الان که این عکسو ازت می ندازم درست 12 ماهته.شیطنت زیادی می کنی .آخه مامانی تو عاشق آبی وقتی اب را می بینی انقدر ذوق می کنی که همه چی از یادت میره. صداهای مختلفی از خودت در میاری که من عاشق اون صداها هستم.مثلا میگی بوبو،اده اده اده ،مو مو ،بیوبیو ....منم با صدای بچه گونه ...
نویسنده :
مامان سمیه
1:57
روزانه های این روزهای ما
سلام شکر پنیرم........سلام برات بمیرم موش موشک مامانی سلام.... امیدوارم که حالت خوب باشه واین روزها غم و غصه ای در چهره زیبایت نمایان نباشه چرا که شادی در چهرت موج می زنه وامید در زندگیت هر روز پرنگ و پرنگتر میشه و من وپدرت هر روز خوشحال تر از دیروزبه زندگی خود ادامه می دهیم. پسر گلم وبلاگت را دوست داری هنوز خوب راه نیفتاده کم کم دارم تلاش میکنم تا جزو بهترین وبلاگها بشه. این روزها اتفاقهای قشنگی میفته ما به همراه مامان جونینا در جشنهای ماه رمضان شرکت می کنیم وخیلی خوش می گذره.دیشب که روز16 ماه مبارک رمضان بودما به همراه مامان جون و دایی بهروز و بهرام وخاله معصومینا در جشن شب شیدایی که در باغ موزه دفاع مقدس برگزار میشد شرکت ک...
نویسنده :
مامان سمیه
17:15