پدر تکیه گاهی تا همیشه...
برای پدرم می نویسم....
گوش کن بابای مهربانم.....
پدر زیبای من،عشق اسمانی من،سالهاست که در کنارم نیستی،کجاست آن نگاههای مهربان و خوبیهای بی دریغت،من آن شانه هایت را می خواهم که پناهم بود،همان یک وجب از شانه هایت تمام دارایی ام بود،من آن دستهای گرمت را می خواهم،که یک عمر زحمت کشیده بود......
سالها از نبودنت می گذرد ،اما روزی نیست که از تو نگفته باشم و یادت نکرده باشم،هنوز در توهم حضورت نفس میکشم....
کجایی که آرامم کنی....
کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی....
کجایی که به درد و دلهایم گوش کنی....
نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام....
به یادت هستم و همیشه در قلبم همانند نگینی می درخشی
برای بابا امیر مهربونم مینویسم.....
بابا..... جونمی......قلبمی ......عمرمی.....
بابای عزیزم خیلی دوست دارم . امیدوارم تا همیشه تکیه گاهم باشی،هرچه در این دنیا دارم مدیون زحمات بی دریغت هستم،امیدوارم در آینده ای نزدیک جبران تمام محبت هایت را بکنم.
هر چه دارم از تو دارم ای پدر ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار مهربانی از تو مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق می دهی عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تو سبزم،گل بهارم،ای پدر هر چه دارم از تو دارم ای پدر
برای همسرم می نویسم....
همسر مهربانم،سنگ صبور تمام لحظه های زندگیم،دوستت دارم و عاشقانه میپرستمت....
امیر عزیزم،چقدر احساس غرور می کنم،وقتی که در کنار تو هستم،از اینکه نزدیک توام،نزدیکترین....
لذت می برم از اینکه تو را دارم،لذت میبرم از اینکه من و پسر زیبایمان را دوست داری،لذت میبرم از اینکه در تمام لحظات زندگی در کنارمان هستی....
می خواهم برای هزارمین بار بگویم،شاید تکراری باشد،اما دوست داشتنی است...
اون هم چیزی نیست،جز این که باز تکرار کنم،خیلی دوستت دارم عزیز ترینم....
زیبای من....
دوستت دارم نه به خاطر مرد بودنت...
دوستت دارم نه به خاطر زور بازویت.....
دوستت دارم
به خاطر تکیه گاه بودنت.....
به خاطر مرهم بودنت......
به خاطرامنیت آغوشت......
امیر عزیزم سالهای زندگیمان در حال گذر است،چه خوب و چه بد،با تمام این خوبیها و بدیها وجود توست که برایم آرامش خاطر است و تسکینی است بر قلب عاشق من....
من نیز با تمام وجودم فریاد میزنم
همسر عزیزم دوستت دارم