پارسا کوچولو شیرین زبونی می کنه
ای مهربانترین مخلوق عالم،در زمین آسمانی میشوم،وقتی نگاهت میکنم
خدایا شکرت
سلام شیرین زبون کوچولوی مامانی
بعد از کلی پست عاشقانه و اتفاقات زیبا ،امروز اومدم تا یه کم از احوالات اینروزامون برات تعریف کنم...ا.ین روزهای زیبا که در حال گذرند ،همه فکر و ذهن من و بابایی متوجه حرکات بامزه و دوست داشتنی توست،ولی تو اصلا به روی خودت نمیاری که نمیاریییییییی.....و هر کاری که دوست داری ،انجام میدی.بلبل زبونیت همه ی ما رو متوجه خودت میکنه ،اونجاست که دوست دارم بغلت کنم وتا جایی که توان دارم فشارت بدم....ااونجاست که خیلی خوردنی میشی،(بوووووووووووس)
بسر زیبای من هر روز که میگذره زیبا و زیبا تر میشی ،آقا و حرف گوش کن تر میشی،هر چی بگم کم گفتم...امروز داشتم خاطرات گذشته رو مرور می کردم ،چه روزای قشنگی را با هم گذروندیم،چه تجربه های سختی را پشت سر گذاشتیم،تا این لحظه 2 سال و 1 ماه و11 روزه....که در کنارمون هستی.
هر روز صبح که از خواب شیرین بلند میشی ،حرکات و صحبتهای جدیدی را تجربه میکنی،منم که محو تماشای کارات میشم،صبحانه را با اشتها میل میکنی و شروع به بازی کودکانه،....با صدای نازک و دوست داشتنیت از من تقاضا میکنی ،که در کنارت بشینم و همراه تمام لحظاتت باشم...
مامان بیشین
اینجا آپو داره،نووو.....نوووو (می خوای به هر نحوی شده به من کلک بزنی)
مامان ایستیل بده (مامان پاستیل بده)عاشق پاستیل
بهد از کلی خنده و بازی نوبت میرسه به خوردن میان وعده...(مامان ایش بده)(شیر بده)،با ماشینات که بازی میکنی،میگی مامان مامان(2 تا داشین تدادف کردن)2 تا ماشین تصادف کردن،بعد هم با اون ملودی زیبات میگی ماامان جوووون(بابا انوز نومده)بابا هنوز نیومده
اسم هر کسی رو که دوست داری روزی 100 با تکرار میکنی....
ما جون(مامان جون،مامان خودم)بعضی اوقات دغرا(صغری)
خان دایی(دایایا)،دریبا(زن دایی فریبا)،دایی بهرام(دایی درام)،دایی بهروز(دایی دودوز)،نیایش(نیاش)،مادر جون(مادادون)،سعیده(دعیده)،منصوره(مندوره)،زهره(دهله)،نسیم(ندیم)،مهسا(مهدا).....وکلی اسم دیگه....
موقع نهار میای سر گاز و میگی مامان جون(هام ایار اوخورم)،مامان جون(اریم ایاط)یعنی بریم حیاط....تلفن که زنگ میخوره بدو بدو میری و گوشی را برمیداری،ایو ایو ،بابا ،ماجون ،ایا خونه،اودافظ،اودافظ(الو الو بابا ،ماجون،بیا خونه،خداحافظ خداحافظ، عشق دوچرخه داری و اسم دوچرخه به زبون خودت(تیده)میگی...
عاشق تلویزیون و شبکه پویا هستی،با تمام تیزرهای تبلیغاتی شروع به رقصیدن میکنی،عاشق جشن و عروسی و رقصیدن....برای بیرون رفتن همیشه حاضر و آماده ای و به مامانی میگی مامان جون آلاش کن،ماندو ایپوش ،اریم دده،یعنی مامان جون آرایش کن،مانتو بپوش بریم دده...مامان بریم پاک (دور دوره بازی)مامان بریم پارک سر سره بازی،موقع استفاده از چرخ گوشت با صدای بلند میگی (نی نی نتس)(دارسا نتس)،نی نی نترس،پارسا نترس.
شعر میخونی...
تاب تاب ابازی ،اودا منو نندادی
مامان میگه،حسنی میای بریم حموم.......نه نیام نه نیام
عمو زنجیر باف......بیه.......زنجیر منو بافتی.....بیه.....پشت کوه انداختی .....بیه.....بابا اومده...چی چی.....کیشکیش
اتل متل.....دودوله.....گاو حسن.....چدوله
شمارش اعداد رو انجام میدی ،البته به صورت یکی در میون....اک(1)دو(2)ته(3)ایش(6)اش(8)نه(9)ده(10)
بعد از خوردن غذا،دستان مهربون و کوچولوت را به سوی آسمون میبری و با ملودی زیبایی میگی،اودا دکر(خدا رو شکر)،بعد هم از مامانی تشکر میکنی و میگی مامان(متتتتتتی)(مامان مرسی)
یه روز بند لباست پاره شده بود و من از مامان جون خواستم تا اونو برامون بدوزه،روز بعد همون لباس را آوردی و به مامان جون گفتی(ما جون،ایباس بودوز،اریم دده)مامان جون لباس را بدوز بریم دده،همه خندیدیم و دوست داشتیم اون لحظه دوباره تکرار بشه،منو نگو می خواستم گازت بگیرم ،ولی از دلم نیومد.
دلبندم همیشه بخند چون دنیا با تمام خوبیهایش از آن توست
پارسای مهربونم،هر چی از شیرین زبونیات بگم کم گفتم،چون تقریبا مثل طوطی تمام کلمات ما رو تکرار میکنی،و بعض اوقات یادم میره که با همون ملودی زیبات ثبتش کنم،بازم میام و این بار با جمله های زیباتر....
از تمام دوستان عزیزم تشکر میکنم که وقت گذاشتن و تا آخر پستم همراهیم کردن(بوووووووس)
و در آخر....
پسر مهربونم ،خداوند را شکر میکنم که تو در کنارمون هستی و تمام لحظات زندگی ما رو شیرین کردی.