به بهانه ی نهمین سالگرد عقدمان مینویسم
از وقتی با همیم روزها و و روزها گذشته چه تلخ و چه شیرین معبود را شاکرم که در تلخیها کنارم بودی وشادیها
را به کامم شیرین تر کردی.....
9 سال پیش زیباترین عروس دنیااز آن من شد که تا ابد در قلبم زیباترین خواهد ماند...
9 سال زمان اندکیست برای با هم بودنمان ،دوست دارم تا ابدبا هم بمانیم و به هم عشق بورزیم....
پارسای ناززززنینم ....
امسال هم نهمین سالگرد عقدمون را در کنار هم خوش گذروندیم و کلی شاد بودیم.صبح روز پنجشنبه با هم رفتیم بیرون و ی کم خرید کردیم و برای بابایی ی پلیور خوشگل و ی دسته گل گرفتیم و اومدیم...
از اونجایی که تو عاشق کوکی هستی،منم دست به کار شدم و ی کم کوکی وخونگی درست کردم و ی کم میوه آماده کردم و منتظر بابایی شدیم و وقتی بابایی اومد کلی خوشال شد و گل رو بهش دادی و با زبون شیرینت گفتی:بابا امیر ازدباجتون مبارک...
بابا امیر هم زحمت کشیده بود و کارت هدیه ای آماده کرد بود و بهم داد،خلاصه اون روز کلی خوش گذشت و در کنار هم کلی شاد بودیم.بابا امیر هم از پلیورش خیلی خوشش اومده بود و کلی هم بهش میومد،انشالله که به خوشی بپوشه و همیشه شاد باشه.