چهارمین یلدای پارسا
چه سخاوت مند است که پاییز
شکوه بلندترین شبش را
عاشقانه پیشکش تولد زمستان می نماید
زمستانت سفید و سلامت
چهارمین یلدا بر پارسای عزززززززیزم مبارک
بت
پارسای ناززززززنینم امسال هم چهارمین یلدایت را با خاطراتی زیبا ثبت کردیم
امسال با توجه به موقعیت دایی بهرام و داشتن نامزد نازنینی مثل زن دایی الناز ، همگی یلدا رو به خانه ی زن دایی الناز رفتیم ،تا به قول قدیمیا عیدی برای عروسمون ببریم و تا پاسی از شب در کنار هم بودیم و خیلی خیلی هم خوش گذشت.
از اونجایی که من یکی ی دونه هستم و تمام کارا بر عهده ی من هستش ، امسال هم کارای تزیین شب یلدا به عهده ی بنده بود،البته نا گفته نمونه که مامانت دست به هنرش خیلی زیاده و تو کارای هنری مهارت زیادی داره،البته فکر نکنی مامان داره از خودش تعریف میکنه،اینارو من نمیگم،همه میگن....خخخخخ
2 روز قبل دست به کار شدم و با مامان جون و دایی بهرام شروع به خرید کردیم،البته تو این 2 روز کلی خاطرات خوب و خوشی رو ثبت کردیم و بهمون خیلی خوش گذشت...
صبحها که میرفتیم خرید ،دمدمای ظهر خیلی خسته می شدیم و با هم به رستوران میرفتیم و کلی غذا می خوردیم و خوش می گذروندیم،از اونجایی که مامان جون عاشق دیزی خوردنه،ما هم سفارش دیزی دادیم ،تو کلی خوشحال شدی ،چون عاشق آبگوشت هستی.
دیزی خوردن به روایت تصویر......
حالا میریم سراغ عکسای یلدا.....
و در آخر.....
امیدوارم شادیهایت به بلندای شب یلدا و غمهایت به کوتاهی شب یلدا باشد