روز اول عیدو تولد بابای مهربونم
لحظه ی تحویل سال 1393هجری خورشیدی ساعت 20 و27 دقیقه و20 ثانیه
سلام زیبای من...
سلام فرشته ی رویاهای من...
پارسای مهربونم امسال دومین سالی بود که در کنار ما هفت سین زندگی را چیدیم .خداوند عزیز و مهربان را شاکریم ،که تو در کنارمان هستی و با وجود چنین فرشته ای خدایمان را در لحظه سال تحویل شکر کردیم و از خداوند عزیز سلامتی ،سعادت،سیادت ،سرور و سروری و سبزی و سر زندگی را طلب کردیم.
پارسای مهربونم من چند روز قبل از عید سفره هفت سین را چیده بودم و در لحظه ی سال تحویل من و تو و بابا جون دست به دست هم در کنار سفره نشستیم و شمعهای هفت سین را روشن کردیم .بابا جون سوره ای از قرآن را خواند و بعد سال تحویل شد.چه لحظه ی زیبایی بود من و بابایی گونه های زیبایت را بوس کردیم و تو هم من و بابایی را بوسیدی وبعد،بابا جون به من و تو عیدی نقدی داد....(ممنونم بابای مهربونم)
حالا چند تا عکس از چیدمان سفره ی هفت سین سال 1393
سبزه زیبا با نام پارسا...
فردای سال تحویل(روز جمعه)آماده ی،رفتن به منزل بابارضا(پدری)
پارسا جون از اون سالی که من و بابا با هم ازدواج کردیم ،یه قولی به هم دادیم ،که هر سال اول برای عید دیدنی به خونه ی پدری بابا بریم،آخه بابا رضا ،بزرگ فامیل ،ما هم بنا به احترام اول میریم خونه مادر شوهر و پدر شوهر،البته اونا انقدر مهربون و با محبت هستن که من جای نوه ی اونا به حساب میام،میدونی چرا؟آخه اونا همسن بابا بزرگ و مامان بزرگم هستن...
بعد از کلی تیپ زدن ،آماده شدی برای رفتن به خونه ی بابا رضا،تا همه دیدنت دست زدن و روی ماهت را بوسیدن ،آخه خیلی خوشگل شده بودی،قربون اون لباس شیکت برم ،که وقتی نگاهت میکردم قند تو دلم آب میشد.
اینم عکس عمو حمید با پارسا جووون
بعد از عید دیدنی و خوردن ناهار ،راهی کرج شدیم تا هم برای عید دیدنی بریم ،هم مراسم بابا امیر را برگزار کنیم.جا داره اینجا از مامان مهربونم تشکر کنم ،که همیشه تمام زحمات من بر گردن اونه،امیدوارم بتونم در تمام شادیهایش جبران کنم.
پارسا جان الان حدودا 6 ساله که مامان جون میزبان مراسم تولد بابایی،و کلی هم مهمون برای روز اول عید به خونه ی مامان جون میان،مراسم زیبایی را برگزار میکنیم،و 2 ساله که تو هم در کنار ما شمع بابایی را فوت میکنی.
حالا بعد از کلی توضیح میریم سراغ تولد بابایی....
امروز خورشید درخشان تر است
و آسمان آبی تر
نسیم زندگی را به پرواز می کشد
و پرنده آواز جدید می سراید
امروز بهاری دیگر است
در روز تولد مهربانترین
در میلاد کسی که چشمانم با حضورش بارانی است
امروز را شاد تر خواهم بود
و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد
جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد
تمامی گلها و سبزه ها در میهمانی ما خواهند سرود
ای مهربانترینم میلادت مبارک
بابای مهربونم تولدت مبارک
عزیزم انشا الله شمع 120 سالگیت را فوت کنی
بابا جونم شمع کیکت را من دستکاری کردم و برعکس گذاشتم
هه.. هه.. هه
بعد از کلی رقص ،کادو دادن من و تو و مهمونها به بابایی،تو هم کلی خسته شده بودی و خوابیدی.
فردای تولد،پارسا در حال شمردن پولهای عیدی
و در آخر....
بابای مهربونم ،امیدوارم همیشه در کنارم باشی ،و تولدهای زیادی را با هم جشن بگیریم.
همسر مهربونم...
امیر عزیزم،قشنگترین صدای زندگی تپش قلب توست
با شکوهترین روز دنیا روز تولد توست
پس برای من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم