امید روزگارم 21 ماهه شد
هورااااااااا... هورااااااااااا.....
امید روزگارم 21 ماهه شد
هزار بار فدایت میشوم
ولی باز هم کم است برای تو
بوسه بارانت میکنم ولی باز سیر نمیشوم از تو.....
پسر شیرینم،این روزها که فقط ٢٠ ماه دارد و وارد ٢١ ماهگی شده است،عجیب دل میبرد ،روابط عمومی بالایی داره،هر کسی را میبینه میگه،دلام(سلام) ....با هیچ کس غریبی نمیکنه،موقع تشکر از دیگران میگه ممون(ممنون)... موقع خداحافظی بای بای میکنه و دست میده.... به هر کس دست میده با در خواست بوسه ،لپش را میبره جلو ،ولی خودش بوس هوایی میفرسته....عاشق بابایی و با گرفتن گوشی به دستش با اون صدای نازش میگه...ایو(الو)...دلام(سلام)...
با کارتهای صد آفرین زندگی میکنه و تقریبا با تمام اونها آشنا شده،صبح که از خواب شیرین بلند میشه دنبال کارتهای جادویی میگرده ،و بعد با گذاشتن آنها کنار همدیگه ذوق میکنه ،و هر از گاهی از من هم دعوت میکنه تا همراهش بشینم و با اون کلمات را تکرار کنیم ،چقدر لذت بخشه موقعی که فرزندت کلمات را به صورت شیرین و با مزه ادا میکنه...
دایره لغات جدیداز کارتهای صد آفرین
موتور...........دوتور تلفن............ایو دلام
هویج..........هدیج عروسک........نی نی
شتر .........توتور عسل.........عسی
مار...........مار مسجد........ابر(هراه گذاشتن سر به روی زمین)
الاغ.........الا جوجه.........جوجو
کلاغ.......گار گار پارک.........ابازی
کره ........تره آلو............آیو
کاکائو........کاکا چاقو........آقو
موش .......مووووش هواپیما......آپیما
خروس.......قولی قولی گوسفند....ببیی
عصا......ادا عزیز........ادیز
سلام......دلام ممنون......ممو
پارسای مهربوووونم،خیلی از کلمات را با تخیل خودت بیان میکنی،در پستهای قبلی اسم تمام میوه هایی را که میتونی بیان کنی را گذاشتم....قربون هوشت برم عزیزم،که وقتی با کارتهات بازی میکنی،تمام فکرت را منعکس میکنی روی شکلها تا بتونی اون را بیان کنی..
تازگیها دارم تمرینت میدم تا بتونی خودت جیش کنی،برای این کار از توالت فرنگیت کمک گرفتم و طی روز هر ١٠ دقیقه میبرمت دستشویی ،درسته خیلی سخته،و بعضی اوقات که مشغول کار میشم یادم میره تا این کار را انجام بدم،البته الان روزی یدونه پوشک مصرف میکنی،چون جیش کردن را یاد گرفتی،امید به روزی که خودت مستقل بشی و بتونی تمام کارهای خودت را انجام بدی....
یکی دیگه از شیرین کاریات اینه که وقتی بابایی از سر کار میاد،به علت اینکه خیلی خسته است دراز میکشه،تو عزیز دل با اون دستای کوچولوت میری بابا امیر را ماساژ میدی،بابایی هم که عاشق ماساژ دادنه با این کار تو تمام خستگی از تنش خارج میشه،موقع شام خوردن به مامانی کمک میکنی و تمام وسایل شام به غیر از ظرف غذا را به سفره میاری،و مرتب میچینی....قربوووونت برم که از الان نظم را رعایت میکنی....
و در آخر....
تبسم شیرین عشق ،گوشه ای از نگاه خداست،تنها به نگاه او می سپارمت