فصل سرما اومده شب یلدا اومده...
شب یلدا است
شبی که در آن انار محبت دانه میشود
و سرخی عشق و عاطفه،نثار کاسه های لبریز از شوق ما
شبی که داغی نگاه های زیبای بزرگ تر ها
در چشمان کودکان اوج می گیرد و بالا میرود
و خدا شب را آفرید و ستارگان را و آنگاه طو لانی ترین شب را به عاشقان هدیه داد.
زیبای من...
امسال چه زیبا گذشت ،شب یلدای من، طو لانی ترین شبی بود که با تو و همراه مهمانان یلدایمان را سپری کردیم ،و این شب زیبایم با نگاه پر مهر تو لبریز از نور عشق و محبت شد.امسال دومین سالی است که یلدایمان را با نگاهای تو زیبا میکنیم ،با ذوق کردن های تو ذوق میکنیم و با خنده های تو می خندیم.
ملوسک مامان...
هر سال برای شب یلدا برنامه های زیادی داریم،یکی از اونا تولد دایی بهروزه،البته امسال تولد دایی بهرام هم با ٢ روز تاخیر امروز گرفته شد،البته نا گفته نمونه ،چون امسال اربعین حسینی را در پیش داشتیم ،جشن برای تولد کنسل شد، فقط در حد کیک و کادو بود....
حالا میخوام از شیرین کاریهای تو بگم ،راستی اول مهمونامونو معرفی کنم ،خان دایی و زن دایی ،دایی بهرام و دایی بهروز،مامان جون،خاله معصومه به همراه بچه هاش..و آرزو و اصغر(دوست مامانی)
حالا میریم سراغ تزینات شب یلدا،مامانی از چند روز پیش ریسه های یلدایی را آماده کرده بود،بادکنک هارو هم باد کردیم،چند مدل زله، تزین کدو حلوایی،تزین هندوانه به صورت بابا نوئل،پودینگ یخچالی،تزیین انار توی گلدون،و از همه مهمتر کیک هندونه برای تولد داییها...
پسر زیبای من کنار میز شب یلدا
مهربون مامان....
از اونجایی که پسر خیلی خیلی حرف گوش کنی هستی ،تمام پذیرایی مهمونا به عهده ی تو بود،بشقابها در دستان کوچک تو جا میگرفت و من و بابایی با ترس به دستانت نگاه میکردیم ،که نکنه یه وقتی از دستت رها بشه ....
عسل مامان و بابا....
هر چی از شیرین کاریهای شب یلدات بگم کم کفتم،حالا میریم سر اصل مطلب ....بله ،پسر نازو شیطون ما عاشق شده بود،عاشق کدو و هندونه ،این عاشقی به جاهای باریک ختم شد....
بعد از کلی عشق بازی ،نوبت رسید به کیک دایی بهرام و دایی بهروز .....
دایی بهروز و دایی بهرام همه لحظه های پاییزیتون ،پر از خش خش آرزوهای قشنگ
از اونجایی که عروسک ما عاشق شمع و فشفشه است ،فوت کردن شمعهای کیک به عهده آقا پارسا بود ،البته فشفشه ها دست خان دایی بود و یکی یکی به دست پارسا میرسید،این عکس پایینی خان دایی منه ،خیییلی خیییلی دوستش دارم ،از مهربونیش هر چی بگم کم گفتم،مامان جونم عاشق دایی های منه،منم عاشق اونا هستم،چون از ته دل منو دوست دارن و همیشه با محبتهای بی دریغشون من و مامان و بابا رو شرمنده میکنند پار سا جان،تمام این تدارکات را مدیون زحمات مامان جون هستم،همیشه با محبتهای بی دریغش من رو شرمنده خودش میکنه،از خداوند عزیز طلب طول عمر برای مامان جون خواستارم.
اینم خان دایی مهربووووونم...
اینم ناخونک زدن آقا پارسا به کیک تولد
از هندونه خوردنت بگم که چقدر با مزه بود ،وقتی خان دایی هندونه را برید ،همه دست زدیم،بر خلاف رنگ و روی پریدش،مزه و شیرینی خیلی خوبی داشت...
قربون هندونه خوردنت برم ،پیشی مامان..
. تمام لباساتو ،آب هندونه ای کردی،منم لباسهای خوشگلت را عوض کردم و لباس هندونت را تنت کردم،البته دیگه آخر شب بود و تو هم خسته شده بودی.
و در آخر....
پارسا جان ،پسرک زیبا و دوست داشتنی بابا و مامان،امیدوارم شادیهایت به بلندای شب یلدا،و غم هایت به کوتاهی این روز باشد.و از خداوند عزیز خواستارم تمام لحظات در کنار تو بودن را برای ما به بهترین لحظات تبدیل کند.آمین
آخ جوووون ،خیلی خوش گذشت....