پارسا و دومین دیدار با محرم....
پارسا در این لحظه ،1 سال و 7 ماه و ،10 روز،6 ساعت،55 دقیقه،15 ثانیه،سن دارد
پارسای عززززززیزم،امسال دومین سالی است که محرم در کنار ما هستی،چه محرم زیبایی ،با وجود طفلی همچون تو،امسال بیشتر از هر سال دیگر بوی محرم را حس کردم،چرا که شیر خواره ای در کنارم بود ،که هر لحظه مرا به یاد علی اصغر می انداخت.
من و بابا امیر همیشه در کنارت هستیم و از تو میخواهیم با دل کوچک و مهربوووونت ما رو دعا کنی.
ظهر عاشورا از منزل خودمون به اتفاق بابایی و مامان جووون ،دایی بهروز ،به منطقه نارمک رفتیم،از اون سالی که مامانی عقد کرده هر سال به جایی میریم که بابایی همون جا بزرگ شده و خاطرات خوشی از اونجا داره،امسال هم مراسم با شکوهی برای محرم تدارک دیده بودند،دسته های سینه زنی زیبایی،هییت های با شکوهی،تعزیه های زیبایی.....نذریهای فراوانی.
میخوام از دل تنگت بگم که چقدر زیبا عزادار امام حسین بودی،پا به پای باباجووون سینه میزدی،دوقل و لباس زیبات ،ما رو دگرگون کرده بود،هر جا که میرفتی،دوقلت کنارت بود و هر از گاهی با چوب دوقلت صدایی در می آوردی،تا تو نیز خودت را شریک و همراه سینه زنان کنی.
دوقلت را بابایی خریده،لباست هدیه مامان جوووونه
جا داره ازت یه تشکر حسابی کنم،چون توی این 2 روز مامانی رو اذیت نکردی،خییییلی خییییلی ممنونم که همراه ما بودی و بد قلقی نکردی.
از دل مهربونت هر چی بگم کم گفتم،با اون دستای کوچک و مهربونت به سینه ی دلتنگت میزدی و همراه دسته سینه زنی عزاداری میکردی،هر جایی که بابا جوووون شربت میگرفت با اشتها نوش جان میکردی.
قربووون اون دل مهربووونت برم که با دستای کوچیکت به سینت میزنی
قربون اون چشمهای پاک و معصومت
امام حسین نگهدارت باشه
بعد از اتمام مراسم ظهر عاشورا ،با گرفتن نذری،نهارمان را میل کردیم ،از اون جایی که تو عاشق کباب هستی ، نذری کبابه خوشمزه ای بود،که تو با میل و اشتیاق زیاد برنج و کبابت را خوردی.
برای مراسم شام غریبان ،به همراه خاله معصوم(خواهر مامان جوووون)و بچه هایش و دایی جوووون و بابا امیر ،مامان جووون راهی امامزاده صالح شدیم،از روشن کردن شمع لذت میبردی،و کلی بازی کردی،داخل صحن که شدیم با دقت بسیار دیوارها را نگاه میکردی،و از آینه کاریهایش لذت میبردی،و دست کوچکت را به درو دیوار میکشیدی،و بعد مامانی میگفت خدا را شکر کن ،دست مهربونت را به صورت زیبایت میکشیدی.....قربوووون دل مهربوووونت برم که چقدر بی ریا دعا میکنی.
خدای مهربوووونم ،خیلی خیلی ازت ممنونم،به خاطر وجود خودم،مامانی،بابا جووونم.....
خدای مهربونم ،امیدوارم لیاقت تمام نعمتهایی را که به من عطا کردی داشته باشم.....
خدای مهربونم،تمام مریضها را شفا بده ،چرا که تو بر هر کاری قادر و توانا هستی.....
و در آخر....
کوچولوی مامانی ،محرم امسال هم با تمام خاطراتش به پایان رسید،امیدوارم قلب و روحت حسینی باشد،و از خداوند عزیز خواستارم،کودکم را زیر بال و پر خودش نگاه دارد،چرا که بالندگی ازان اوست.
به امید محرمهای بعدی.....