اولین دیدارپارساااااا جان با آرایشگاه کوکی
قیچی، شونه ،یه آینه
از تو کمد برداشتم
یواشکی یه گوشه
کز کردم و نشستم
بعدش با یک کمی آب
خیس کردم اون موهامو
هول هولکی خیلی زود
چیدم من چتریامو
صدای قرچ وقورچش
دلم را قلقلک داد
وقتی دیدم تو آینه
دلم به تاپ تاپ افتاد
پس چرا اینجوری شد؟!
چیکار کنم من حالا
وای که چقدر زشت شدم
چرا اینقدر رفت بالا ؟
وای چی بگم به مامان
اشکم حالا در میاد
چیکار کنم خدایا
تا این موها در بیاد ؟
پارسای مهربون من.....
برای اولین بار تو سن 28 ماهگی به مجموعه کوکی رفت تا موهای زیبایش رو کوتاه کنه....
قبل از اینکه پارسای مهربون ما به جایگاه خودش بره تا عموی مهربون کارش را شروع کنه،پارسا جان با مامان و بابا شروع به بازی کرد و از فضای زیبای کوکی استفاده کرد...
مامان و بابا خیلی خوشحال بودن از اینکه آقا پارسا با آرامش کامل اجازه داد تا عموی مهربون موهاشو کوتاه کنه....
برای اینکه شما پسر خوبی باشی خاله جوووون مهربون سی دی عمو پورنگ را برات گذاشت ،شما هم که عاشق عموپورنگ هستی ،از جات تکون نمیخوردی و محو تماشای این برنامه بودی،عمو هم ار فرصت استفاده می کرد و موهاتو کوتاه می کرد.
بعد از اینکه کار عمو جووون تموم شد ،همکارش شروع به پاک کردن موهای زده شده از روی لباست کرد،این لحظه خیلی جالب بود ،شما ساکت ایستاده بودی و متعجب از این کار.....
واما بعد از لحظاتی کار عموی مهربون تموم شد و پارسای زیبای ما ،زیباتر شد.....
پارسا جووووونم ،خیلی ازت ممنونم ....
مممنونم از اینکه با رفتار خوب و مهربونت مامان و بابا را خوشحال کردی ،و توی دفتر خاطرات کوکی شماره 20 را ثبت کردی.
این بادکنک هدیه ی اقا پارسا از خاله مهربون کوکی....
و در آخر......
خدا جووووووونم ،آرزویم برای تمام کودکان آرامش و آسایش، سلامتی،مهربونی ،که امیدوارم پارسای مهربون من سالم و سلامت باشه،و شکر گزار تمام لحظات زیبای خودش باشه.