باز هم محرمی دیگرآمد....
وباز هم محرمی دیگر آمد
پارسای عزززیزم ....
از میان روزهای تلخ سال بار دیگر،روز عاشورا و روز گریه رسید،روز یا حسین گفتن و روز لحظه های پاک یا زهرا رسید مثل عاشورای سال قبل،و باز هم کوچه پس کوچه های شهرمون عذای حسینی گرفت و شهرسیاه پوش شد.
امسال هم مثل هر سال مهمون خونه ی مادر جون و بابا رضا بودیم و کلی بهشون زحمت دادیم ،البته امسال تاسوعای خوبی نداشتیم ،چون آخر شب اتفاق بدی افتاد و نسیم ،دختر عمو حمید به زمین خورد و پیشونی نسیم 5 تا بخیه خورد ،ما هم تا ساعت 5 صبح تو بیمارستان بودیم ،خدا رحم کرده بود که اتفاق شدید تری براش رخ نداده بود.
و باز هم خدا رو شکر.....
و امسال هم نیت کرده بودم تا همانند سالهای قبل سقایت کنم،البته امسال خودت ذوق و شوق زیادی داشتی و با مامان و بابا همکاری کردی.
امیدوارم همواره حسینی باشی و قلبت همیشه برای اءمه بتپه
اینجاهم ظهر عاشورا بود و جایی رو تزیین کرده بودن که خیلی خوشگل بود
وای که چقدر خوشگل بود ،اسم زیبای یا ابولفضل با گلهای زیبای رز تزیین شده بود
فدای مهربونیت بشم که ناراحتی و غم و اندوه تو چهرت داره موج میزنه
بعد از مراسم عاشورا به خونه ی بابا رضا رفتیم و نهار رو خوردیم و بعد از کمی استراحت راهی امام زاده صالح شدیم و مثل هر سال مراسم شام غریبان رو مهمون امام زاده صالح بودیم ،البته هر سال با خاله مسیلا و به هاش و مامان جون میریم که امسال هم با هم بودیم و کلی هم خوش گذشت.
ی بسته شمع هم گرفتیم و به نیت حاجات قلبی خودمون روشن کردیم ،البته تو هم تو روشن کردن شمع کمکمون کردی و امیدوارم به خاطر دل پاکی که تو داری حاجات هممون قبول بشه(امین)
این شمع هم حاجت قلبی خودت بود
اینم ما جون مهربوووووووون که امیدوارم همیشه و همه جا همراهمون باشه
و در آخر...
امسال هم محرم با تمام غم هایش به پایان رسید،امیدوارم همیشه راه و روش امام حسین سر لوحه ی زندگی ما باشه و دعای این امام نازنین بدرقه ی زندگی ما باشه.