شگفتن نو گل بهاری
فرشته ی رویاهای پارسا سلام عزیزم امروز من و بابا امیر منتظر اومدنت هستیم و برای دیدن روی ماهت لحظه شماری می کنیم. قربون اون فرشته ای برم که می خواد پارسای منو از آسمونا برام بیاره.آخ چه حالی داره لحظه ای که می خوای فرزندت را در آغوش بگیری و تمام جای جای بدنشو لمس کنی . صبح روز 16 فروردین سال 1391 ساعت4:30 من وبابا امیر به همراه مامان جون از خواب بیدار شدیم وآماده برای حرکت به سمت بیمارستان.به یاد دارم که خیلی خوشحال بودم ولی از طرفی کمی استرس داشتم چون چند ساعت دیگر زیباترین اتفاق زندگیم رخ می داد و دوست داشتم زودتر روی ماهت را ببینم.مامان جون با قرآنی که در دست داشت مرا راهی بیمارستان کردوبابا امیر با دوربینی که در دست د...
نویسنده :
مامان سمیه
2:58